متن و جملات

متن درباره سرد شدن رابطه عشقی/ جملات کوتاه احساسی بی تفاوتی

در این بخش هم نگاران جملات کوتاه درباره بی تفاوت شدن عشق و همسر و متن درباره سرد شدن رابطه عشقی را گردآوری کرده ایم.

جملات و متن درباره سرد شدن رابطه

مدت هاست که بی دلیل ترکم کرده اینمیدانم دلت از من سرد شد یا کهسرت جایی دیگر گرم شد…

پشت هر زن افسرده اییه مرد بی احساس نشسته..

شب سردیستو من با دل سرد به خودم می‌ گویمخبری نیست بخوابباز هم خواب محبت دیدی..!

از یه جایی به بعدیه جوری نسبت به همه سرد و بی تفاوت میشی کهخودتم کلافه میکنی..این سردی نتیجه همه یِ گرمـ بودن هایی بود که نادیده گرفته شد

هوهوی خزان و برگ زردی دارداحساس غریب و آه سردی داردیک روز که دلتنگ شدی میفهمیتنهایی لعنتی چه دردی دارد…

جملات در مورد بی تفاوتی همسر

وقتی دوسم نداریفاصله ها نشونسسردی تو نگاهتواسه چشام نشونس…

یک نفر گاهی همه زندگیت استبرای همین است که دلتبرای همان یک نفر تنگ می شوداین روزها بار عظیمیبر شانه هایم نشستهباری بیشتر از توان شانه هایممثل الانکه تنها نشسته امنه اتفاق بدی افتادهنه از دستش ناراحتمنه بیمارم و نهولی از ته دل چیزی کم دارمببیندستانت راحضورت راخود خودت را کم دارمنه صدایت را، آنهم از فاصله هزار کیلومتری..

قلب من یخ زده از سردی این فاصله هاستتیر ماه است ولی لرزه بر اندام من است

هوهوی خزان و برگ زردی دارداحساس غریب و آه سردی داردیک روز که دلتنگ شدی میفهمیتنهایی لعنتی چه دردی دارد…

جملات بی محلی و سرد شدن عشق

از اول هم فقط برچسب رابطه عاشقانه روی رابطه ما زده شده بودهیچ عشقی در اون در کار نبود..البته عشق که بود، ولی دو طرفه نبودمن عاشق و سرمست، تو رها و بی خیالاین بود تفاوت من و تو..!این بود که الان من شکسته و درهمم و تو خوشحال و خندون

دردم این نیست کهاو عاشق نیست،دردم این نیست کهمعشوق من از عشق تهی استدردم این است کهبا دیدن این سردی هامن چرا دل بستم..؟!

می ترسم از آدم هاآدم هایی که دست می گذارند روی تنهایی اتمجوزِ ورود می گیرندو تنهاترت می کنندآدم هایی که سایه می اندازند روی سرتو بی تفاوت، سایه سنگین می کنندآدم هایی که ساده می گیری بودنشان راو سخت می کنند گذرِ لحظه هایت راآدم هایی که کوهِ معرفت می شوی برایشانو آنها مدام می لرزانندت با آتشفشانِ بی معرفتی هاشانآدم هایی که به هزار و یک خاطره، دلبسته شان می شویو انها بی تفاوت میگذرند و می روند ..

سردی دست تو هنگام وداعخبر آورد مرا فاجعه ای در راه است…

وقتی طرفت سرد شدبدون از جای دیگه ای گرم شده..

دلگیرماز کسی که مرا غرق خودش کرد!اما نجاتم نداد…

دلم گرفته ای هم نفسمثل پرنده ای تو قفستو چرا سرد شدیمن چرا منگ شدمتو چرا قلبت سنگ شدهمن که این همه دلم تنگ شده

من بعد سرد شدن رابطمون دنبال آرامش میگشتمآرامش من توی فراموش کردنت نبود،آرامش من تو خاطراتی بود که باهات داشتم..اونقدر زمان صرف مرور کردن خاطرات کردم کهنفهمیدم عمرم رو به پای عشق تو گذاشتم..

از چشم های منموجِ دوست داشتن می آیداز چشم های توسکوت و دل سردیچه چیزینیاز است برای از پای در آوردن عشقجز این تضاد تلخ و دلگیر..

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا